22 روز عاشقی...
سلام به همه دوستای مهربونم
الان که اینجام به زور بهدادو خوابوندمش...خداییش خیلی بازیگوشه ینی چشاش از بی خوابی مث پیاز قرمز میشه و هی تلاش میکنه باز نگهشون داره
امروز 22روز از عمر قندی من میگذره... و من در عاشقانه دوم زندگیم وقت سرخاروندن هم ندارم
کارای با مزه ای میکنه مدام دستش تو موهاشه و یه دفه با صدای جیغ و گریش منو همسری رو متوجه خودش میکنه وقتی میریم میبینیم که موهاشو داره میکشه و جیغ میزنه
علاقه زیادی داره وقتی پوشکشو باز میکنم بازم جیش کنه اونم از نوع فواره ایاما خب من دستم اومده وقتی لباشو غنچه میکنه سریع یه کهنه میندازم روش که نپاشه به درو دیوار...
خیلی هم دستو پاشو تکون میده بزور باید دو نفری پوشکش کنیم...
چه تو گهواره چه رو زمین خیلی سر میخوره به اطراف...مامانم میگه چون ویارش من ماهی خوردم اینجوره
از کلاه هم بدش میادو چون هنوز هوا پیش ما گرمه مکافات داریم برا اینکه باد کولر مریضش نکنه
از سروصدا و نور اذیت نمیشه ینی خودم عمدن میخام اینجور بار بیاد اما با صدای عطسه همسری میزنه زیر گریه
به شدت منو همسرم هلاک خوابیم...اما خدارو شکر انگار داره بهتر میشه جدیدن
پوشکا سایز نوزادی یه کم براش تنگ شده و این ینی بهداد میخاد توپولو شه ای جانممممممممم
متاسفانه بهدادم یه کم زردی داشت موقع تولد اما من از بی تجربگی تحت تاثیر حرفای قدیمیا کم توجهی نمودم و به گفته اونا موندم تا خود بخود برطرف شه اما برطرف که نشد هیچ به درجه 18 و نیم رسید و ما مجبور شدیم گل پسرو دو شب یمارستان بستری کنیم... بعدن عکساشو میزارم...
تو بیمارستان چون هنوز بخیه های شکمم باز نشده بود هم من کلی اذیت شدم و هم پسرم که به زور زیر دستگاه فتوتراپی می موند... و من اونجا اولین بار برا پسرم کلی گریه کردم...نصیب هیشکی نشه ایشالا...
عمل خودمم خداروشکر عالی بود و من خیلی کم اذیت شدم... و خیلی زود تونستم کارامو خودم انجام بدم
دیگه اینکه تو روز دهم تولد گیره ناف بهداد جون افتاد و ما روز یازده تولد پسرمو ختنه کردیم که خداروشکر شش روز بعد حلقه ختنه اش هم افتاد و خوب خوب شد
مرسی از همه دوستانی که هی به ما سر میزنن و اینکه من متاسفانه نمیتونم برا بلاگفایی ها نظر بذارم بخصوص ثمره و رهای عزیزم
اینارو محض پاسخ به کامنت یاسمن جون مامان علی کوچولو نوشتم تا بدونه من با وجود این شیطنتای ورجکمون میتونم به دوستان سر بزنم عایا؟؟؟؟؟؟ایشالا علی جون میادو اون موقع میبینی حق با منه
خدایا بخاطر همه چی ازت ممنونم
دوستون دارم بوسسسسسسسس
* خواهشا مامانا زردی نینی هاتونو جدی بگیرین حتی کم هم بود مهتابی بزارین بالاسرشو بدنشو آرد جو بزنن...
31/شهریور/1392