برای مادرم...
این روزها بقول همسرم بیشتر یک کودک هستم تا یک همسر و یا احیانا یک مادر
شاید حق با اوست!
اما شایدم نه
او مادرش را بیاد ندارد...چون زود رفت.......اما اگر بود او هم با تمام مردانگی اش لحظاتی را به دامانش پناه میبرد...
دست خودم هم نیست
با این احوالات عجیب غریب این روزهایم بسیاری از اوقات
دلم برایش تنگ میشود
برای مادرم
با اینکه اولین احساس مادرم نسبت به وجود من حالت تهوع بود اما...
من عاشقانه دوستش دارممممممممممم
و خدا را شکر که او هست تا من بغضهای کودکانه ام را به دامان گرمش پناه برم
خدا را شکر بخاطر مادرم............
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی