آرام جانم✿  بــهـــــــــداد ✿ آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
زندگیم نیکدادزندگیم نیکداد، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ღ رخ به رخ خورشید ღ

خدایاشکرت بخاطر عزیزانم

♡ مادرانه ♡ 2

هو هو هو...صدای همیشگی کولر...چه باد خنکی میوزد در جای جای خانه ما...و چقدر این روزهای تابستانی آلبالو گونه اند..."شیرین و آبدار و خنک"من این سوی خانه گردی گیری می کنم و پسرکی بازیگوش آن سوی خانه گردپاشی!نقطه به نقطه ی خانه مزین به نقش زیبای انگشتانش گشته است...آینه ها...میزها...تلوزیون...و من چقدر کیف میکنم از این همه نقش!از این همه حوصله پسرک برای به هم ریختن هرچیز مرتب! چقدر این روزها خانه به هم ریخته کیف می دهد...چقدر کیف می دهد یک آن کنترل تی وی زیر کابینت ها پیدا شود،چقدر کیف می دهد یک هفته تمام دوربین تلفن همراهم خراب شود آن هم به دلیل مورد علاقه بودن لثه های پسرک،چقدر کیف می دهد تمام جزوه های بابا را دریک چشم برهم زدن...
1 تير 1393

اندر حکایات 4 چنگولی شدن!

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت روزچهارشنبه سه نفری زدیم بیرون به مقصد دورود و چند روزی رو مهمون عمو محمد بودیم که خیلی خیلییییییی خوش گذشت از عمو محمد ممنونیم بابت همه چیز...واقعا عالی بود هم هوا هم گردشهای ما... این عکسا برای دره اسپر هستش بقیه جاهایی که رفتیم بیشتر شبا بود که بخاطر خوب نبودن کیفیت عکساشون نذاشتمشون... و تو هم همش درحال 4 دستو پارفتن کلی براخودت کیف کردی...دوس داشتی هش تو ماسه ها بشینی وبازی کنی! یعنی کلافه شدیم مامان از بس مواظب بودیم سنگ و شن کنار رودخونه رو نوش جان نکنی! این شکلی هم دعوا میکردی نمیزاشتم بری! همش دوس داشتی تو آب بشینی!اما چون سرد بود نذاشتیم جاتون را...
28 خرداد 1393

270 روز دلدادگی

.: آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ تا این لحظه ، 9 ماه سن دارد... سلام دلنشین زندگیم پسرک شیطون من با هزار ترفند اومدم اینجا تا 9 ماهگیتو تبریک بگم شیرین زندگیم تولد نه ما هگیت مبارک بهارنارنجم منطقه بسیار زیبای کاکارضا/9/3/1393 بهداد مو دار بهداد کچل بخاطر کم پشت شدن و شلختگیییییییی بسیییییییییار زیاد موهات مجبور شدیم12 اردیبهشت ای کیو سانت کنیم البته الان بلندتر شدن پ.ن: این پست 270 روز نام گرفت چون پسر طلای مامان به اندازه این نه ماه عمر شیرینش که برابر با 270 روز بوده همین قد هم مهمون دلم بود پارسال این موقع! مامان مریم/9/3/1393 ...
9 خرداد 1393

فـــاتــــح!

سلام دوستان باید بگویم قبل از هر چیز پست درهم برهم بنده را بسیار با لذت بخوانید!!...باور کنید سه بار نوشتم و با دستکاریهای این پسرک همه اش پرید! بهارنارنج خان ما فاتح همه جای خانه گشته است...راه پله ها... نرده ها... آشپزخانه...کمددیواری...و خلاصه همه و همه جا در اوان نه ماهگی شروع به چهار دست و پا رفتن کرد و پدرگرامش را به آرزوی همیشگی اش رساند! و من این وسط فقط پوستم را کلفت می کنم...وقتی حتی در حالت خواب که به طرز سختی بیهوش می شوم و باز هم از دست این وروجک خان در امان نیستم...هنوز از دندان خبری نیست حتی علایمش را هم ندارد نوگل زندگیم...از همه چیز به عنوان کمکی برای ایستادن استفاده می کند و با افتخار قد علم می کند،کم کمک هم دارد روروئک...
5 خرداد 1393

چشم هایت

  چشم هایت از آن من است... وقتی به بلندای قَدَم مرا غرق در مهربانی می کنی!   8 ماهگی ات مبارک بهدادم... انشاالله سالهای سال عمر با برکت داشته باشی باشی دلبندم پسرم از هر فرصتی جهت خوردن شست دستش استفاده میکند و از نظرش کلا پستونک رد هست اگه هم شست دست نشه شست پا آرام دل نشینم چه زیباست وقتی که کم کمک داری پسربچه ای شیطان و بازیگوش می شوی و من می میرم برای آنجا که تو دیگر به اقتضای سنت  مکانیک ماشین پلاستیکی می شوی!   در بلندترین نقطه هم که قرار بگیری دل از مهر مادر نمی کنی بهدادم   و مدام از من آغوش طلب می کنی!   وچه شاه پسری می شوی وقتی ...
9 ارديبهشت 1393

اولین بهار...

    با یک گل بهارررررر می شود... سلام به همه ما بعد از مدتها با یه عالمه تنبلی و عکس اومدیم         لالا لالا گل نازمممممممممم     این که شبیه منههههههههههه   نگاهیییییی به عمق ابدیت   تورو خدا ژستشو ببین   بهداد در آغوش پدر .... دامنه کوه های زیبااااااااااااا اینم چن تا عکس از طبیعت زیبای ما   با اینا میگن پفک   دخمل من   خارج از گهواره  نظرتون چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  طلای مامان متاسفانه مدتیه دیگه کلا قید شیر رو زدی نمیدون...
19 فروردين 1393

طفل شش ماهه ی من!

گــوشـه ی خــیـمـه ای نـشـسـتـه ربــاب، دارد امّــن یــجـیـب مــی خــوانـد، زنــده مــی مــاندعلی اصــغــرش یــا نــه؟ مــانــده در بــرزخــی ، نــمی دانــد ... پاره تنم ؛ بهدادم دلم نیامد شش ماهگیت را با چیزی بغییر از نام طفل شش ماهه ی کربلا آذین بندم! راستش را بخواهی همیشه دوست داشتم بدانم مگر یک طفل شش ماهه چقد می تواند نعوذبالله بد باشد که با آن همه سنگدلی و بیرحمانه با لبان تشنه گلوی نازُکش را بوسه تیغ دهند! این روزها وقتی که می بینم با چه حرص و ولعی آب را از دستانم میگیری و نوش میکنی تو را در آغوشم پنهان می کنم که مبادا رباب ببیند مرا و آنوقت وای بر من... که اگر مرا و طفل شش ماهه ام را ببیند و دلش عطش یک نفس فقط یک نفس ب...
9 اسفند 1392

عاشقتر از دیروز...

سلاممممم بهداد کوشولوی من هر روز داره آقاتر میشه ماشاالله... جدیدن دستتو میزاری زیر چونتو اینجور به من یا بابا زل میزنی البت تا نگات میکنیم ژستتو تغییر میدی و شرو میکنی به دستو پا زدن! ای من فدای تو....    اینم پسرک ناز ما...بابا دوس داره همین قد شیطون وبلا باشی   وقتی مامان آدم آتلیه داشته باشه آدم همه  بلایی سرش میاد   چیکا کنم شستنت که تمومی نداره همچنان در حال وزنه زدن بفرمایید موژژژژژژژژژژژ  اینم سبد گلی که بابای خوش سلیقه برا منو بهداد کوشولو اورد بیمارستان مرسی بابایی   اینم عکسی از یک ماهگی بهار نارنج که تا حالا منتشر نشده   گل ...
4 اسفند 1392