بیقراری های گل پسر+ سه تا مرواریدای جدید
مامانی مدتی بود که خیلی بیقراری و بداخلاقی میکردی هنوزم داری حتی چند وقت پیش که شب یلدا خونه ی آقاجونت بودیم با همه بداخلاقی میکردی و از بغل من جم نمیخوردی...بغل بابا و گاهی پیش مریم و مرجان هم دوست داشتی....تا دیروز عصر که برگشتیم و من بعد شام متوجه شدم یکی از مرواریدای خوشگل پایینیت سمت راست دهنت کنار دوتای پیشین جونه زده ولی بازم دیشب خیلی بدتر کردی و همش جیغ و گریه و دیگه منو کلافه کردی و تو بغل بابایی خوابیدی و امروز ظهر که بابا اومد درکمال تعجب دیدیم یکی از دندونای آسیابتم زده بیرون تو فک بالات سمت راست و دقیقا همون دندون هم تو فک بالا سمت چپ قلمبه شده و آماده بیرون زدن... مبارکت باشه گل پسرمممممممممممم حالا دیگه مطمئن شدم خداروشک...