استخدامی مامان...
استخدامی مامان... سلام به همه
راستش این چن روزی که نبودیم همش در انتظار یه عکس العمل جدید از گل پسر خان
به سر می بردیم 
تا بعد با اخبار تازه بیام و اپ کنم
...اما خب با اینکه امروز پسری وارد هفته 21 شده و به عبارت دیگه نصف راه تو شکم مامان سپری کرده
هنوز تکونی نخورده!
البته دکتر گفته چون نینی اوله طبیعیه هنوز...
اما از اخبار دیروز جمعه30 فروردین براتون بگم دیروز من یه امتحان استخدامی داشتم که وحشتناک براش درس خونده بودم
و قبلش تا تونستم مصرف مایعاتمو کم کردم چرا؟؟؟؟
چون میدونستم گل پسر ممکنه بهم فشار بیاره و منم هی
خلاصه ساعت 8و نیم که آزمون شرو شد سر جام نشستم و شروع کردم به سیاه کردن خانه های پاسخنامه!
که احساس کردم یه چیزی مث یه پروانه داره تو دلم پر میزنه 
البته چون قبلا شنیده بودم ممکنه اولین حرکتای نینی اینجور معلوم شه زیاد تعجب نکردم اما خب محل ندادم...
بعد دیدم نه فایده نداره و روم به دیفال یه احساسای دسشویی مانندی
داره بهم دس میده
...هی خودمو گرفتم
...اما انگار نه انگار بعد دیگه دیدم چاره ای نیس جریانو برا مراقب جلسه توضیح دادم 
خداییش اونم به سرعت اطلاع رسانی کردو
من و پسری رفتیم و بعدچن دقیقه انگار قله قاف رو فتح کرده بودیم برگشتیم 
و از بس احساس سبکی و خوشحالی می نمودیم...
بعدش تا اومدم سرجام نشستم...دیدم نه تقصیر پسر من نبوده همه اینجا بعلللللللللله
به گلاب به روتون نیاز به دسشویی دارن
...از بس اون قسمتی که ما بودیم هواش سرد بود اول صبحی
...اما ناظر وسط جلسه که نمی شد به همه اجازه بده برن که
... بعدش یکی یکی اعتراض کردن که پَ چرا اون خانوم رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مراقب هم خیلی بلند گفت
ایشون باردارن...
همه فهمیدن دیگه قضیه چیه
...منو میگی...اینجور شده بودم...
و البته پسری فک کنم اینجور بود
ای فدای گل پسرنازم بشم 
که اینجور شده پارتی مامانش
اضاف نوشت: البته نی نی هنوزم تکونی چندانی نداره
و فقط خواست مامان اونجا تابلو شه...
و دیگه اینکه امتحانم خوب بودش
و امیدم بالاس قبول شم ایشالا
...برامون دعا کنین جور شه برام
... چون جدای از حقوقو ایناش
بخاطر نوع کارش که کار فرهنگی هست
کلی از استعدادام بالاخره شکوفا میشه
و این یه تحول بزرگه تو زندگیم!!!
چیزی که همیشه آرزشو داشتم...
