کوتاه کردن موهات 2
سلام قندعسل تقریبا نیم ساعت پیش بالاخره با کمک دائی حسن موهاتو کوتاه کردیم...البته من قبلش بردمت آرایشگاه زنونه تا برات کوتاه کنن اما تو همین که قیچی و شونه رو تو دست خانوم آرایشگر دیدی پا گذاشتی به فرار بخصوص روپوش سفیدش تورو یاد دکترت انداخت (چون باهم کاردستی درست میکنیم قیچی رو میشناسی پسرک باهوش من و میدونی کارش چیه ) خلاصه ماهم امروز از حضور دایی استفاده کردیم و چون باهاش خیلی انس داری این کارو سپردیم به اون و هرچند بازم از اون گریه های بامزه و بدون اشکت راه انداختی اما خداروشکر خیلی قشنگ وایسادی تو وان حمومت و موهاتو کوتاه کردیم خیلی ناز شدی الانم یه دل سیر شیر خوردی و لالا بابا هی میره نیگات میکنه عاشق قیافه جدیدت شده میگه پس...