آرام جانم✿  بــهـــــــــداد ✿ آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
زندگیم نیکدادزندگیم نیکداد، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

ღ رخ به رخ خورشید ღ

خدایاشکرت بخاطر عزیزانم

15 ماه رویایی

  چند وقت پیشا من و بهداد یه مسابقه اینترنتی شرکت کردیم که عکسمون برنده شد و جایزه برامون یه دوربین عکاسی فرستادن که طبق قولمون من دادم به گل پسرم...بهداد هم عاشقشه پسرم عاشق کتاب هست از هر مدلی که بخایید بخصوص کتابای بابا...با یه وجد خاصی میشینه روشونو انگشت اشارشو میزاره روشونو میگه " توتوله " کتابخونه از دستش آسایش نداره مطمئنم یه روزی به جاهای بزرگی می رسی گل پسر دانشمند من الاهیییییییییییییییییی از بین اسباب بازیاش یه خرسی هست که خعلیییییییییییی دوسش داری جدیدنا شبا با ما مسواک میزنی و خیلی هم لذت میبری... البته مگه خوابت ببره که ولش کنی راستی دندونات 6 تاشدن 4 تا بالا 2 تاپایین خوش...
8 آذر 1393

وروجک

  گل پسرم وروجکم    عاشقتممممممممم در حال باز کردن در ماشین در حال هول دادن ماشین اینم یه بازی جدیده!انگشتتو میکنی تو سوراخ اون قفله و ادای گریه در میاری تا ما بیاییم درش بیاریم   اینجا هم رفتیم شهر بابایی و اونجا مادر برات آش دندونی درست کر دخیلی هم خوشمزه بود دستش درد نکنه   ساعت ها با این کامیون کوچولو مشغول میشی خعلیییییییییی دوسش داری اینم مواد آش نذری بود که مادرجون زحمتشو کشید       شیوه تربیتی نوین مامان کشف !!! از بس زیر قابلمه هارو خاموش میکنی مجبورم آبمیوه گیرو که ازش یه کم میترسی بذارم جلو گاز تا بهش دست نزنی و ...
3 آذر 1393

پاییزی که شیرین است

1 ناهار خوراک لوبیا گذاشته ام... قبل از اینکه ادویه و رب بزنم؛ برای پسرک مقداری در بشقاب میریزم و می نشانمش کف آشپزخانه نزدیک خودم تا با نظارت خودم نوش کند...و  مشغول شستن ظرفهای صبحانه می شوم بعد از چند دقیقه بهداد : ما ما ما ... و درحالی که لباسم را می کشد از من می خواهد که بنشینم... دستهایم را می شویم و نزدیکش دو زانو می نشینم من: چیه ماما؟ انگشت شست و اشاره اش را به هم چسبانده و به من نشان می دهد و نزدیک دهانم می آورد میدانم چه می خواهد دهانم را باز میکنم و چشمانم را می بندم تا لذت این لحظه ی ناب را با تمام وجودم حس کنم و یکباره   طعم دانه ی لوبیای له شه لای انگشتان پسرک خنده ام را تا آسمان می برد پسرک هم ...
2 آذر 1393

شعاع

دایره ی زندگی خاکی من رنگ دارد و نقش...بوی دارد و حس...حس خوب نوازش کودکی که به شعاع خورشید می ماند... که حتی پس از یک سال و اندی باورش همچنان سخت است...و شاید سخت تر از سخت.این منم یک مادر یک دلداده به توی کودک... این منم همبازی یک پسربچه ی قند و عسل... پناهگاه یک قلب کوچک و عاشق... من عاشق تو و تو عاشق من... تو شعاع شیرین دایره ی تقدیر من دلنشینی پسرک شیرین زبان من... وقتی متن تمام کتاب ها را در یک واژه ی " توتوله " خلاصه می کنی... وقتی که به کنکاش هستی می پردازی و مدام می پرسی : "چیه؟" و با من در بالکن خانه که قدم میزنی دزدکی توی کوچه را نگاه میکنی بلکه پیشی و بقول خودت " بیشی" را ببینی... اولین ...
17 آبان 1393

پسر مامان...عشق مامان

پسر یعنی یه اتاق پر از توپ و تفنگ و ماشین اتاقی پر از رنگهای آبی و سبز و قهوه ای پسر یعنی کله گفتن و سر زدن به هم و گفتن آخ هم زمان پسر داشتن یعنی کلاه و کفش های اسپرت کوچک یعنی کروات و پاپیون و کت ها و کفش های چرم مردونه سایز کوچک پسر یعنی عاشق موزیک و موسیقی بودن یعنی پسرونه رقصیدن و گفتن آهههه بیا اوه و کلی صداهای پسرونه ی دیگه موقع شنیدن آهنگ و سر و گردن چرخوندن پسر یعنی رقص هلکوپتری و رپی یعنی عاشق آهنگ های ریتمیک خارجی بودن پسر یعنی یه کمد پر از لباسهای پسرونه و شلوارک و شلوارهای بگی و رپی و لباسهای طرح بن تن و بت من و انگری برد و باب اسفنجی پسر داشتن یعنی دست نوازش...
22 شهريور 1393

یک سالگیت مبارک

             :.آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ ، 1 سالگیت مبارک :.     ادامه دارد زندگی شیرین ما تولد یکسالگی ات مبارک سلام عزیزدلم...مامان رو ببخش که با تاخیر پست تولدتو گذاشت روز یکشنبه 9شهریور 1393 سالروز رویایی ترین روز زندگیم ...ساعت 5 عصر خونمون (به دهن گل پسر توجه فرمایید!!! بازهم خارش لثه ها هنوز مندون نداره جیگره مامان ) مگه میزاشتی یه عکس بگیرم!!!اوففففففففففف قلب مامان درحال بررسی کادوهای تولدش عشق کاغذه (کادوهات همه وجه نقد بود بغییر یه هاپو شارژی خوشگل که عمه نسرینت داد و اولاش ازش ترسیدی )دست همگی درد نکنه ای...
9 شهريور 1393

عکسای آتلیه بدون طراحی!

اینم چن تا از عکسای آتلیه ات بدون طراحی!!! چرا؟ چون من وقتی رفتم برا فایل عکسا عجله داشتم و تا آقای عکاس برام انداخت رو فلش زودی اومدم بیرون و نشد چک کنم!تو خونه دیدم ای وای اینا که فایلای طراحی نشده است!!! ولی خب بازم اینجور معلوم میشه که کاکل پسرما بدون روتوش و حقه های عکاسی هم خیلییییییییییییی خوجلههههه   مامان فدای این همه شیطونی که بزور این چن تا عکسم گرفتیم از بس ماشالا یه جا بند نمیشی!!!! تو آتلیه هم همش درحال 4 دست و پا رفتن!!! اینارم که به دلایل امنیتی مجبوریم این شکلی بذاریم!   این دیگا آخرای کاره که از بس خوابت میومد و حوصله کفشارو هم نداشتی هی نق زدی!!!!!! اینم...
16 مرداد 1393

یازده ماهگی

سلام بهونه قشنگ زندگیم...بهداد شیرین و دوست داشتنی من! مامانی این روزا ماشالا خیلی وروجک شدی یه جا بند نمیشی...الانم که من اینجام شما تو یه خواب ناز بعدظهری هستی... این روزا به سرعت برق و باد میگذره و ما داریم به به اون روز قشنگ و خوب تولدت نزدیک میشیم...راستش ممکنه برا تولد امسالت بنا به دلایلی برنامه ای نداشته باشیم!حالا هرچی خدا بخاد اگه هم یه شرایطی جور بشه یه تولد ناز برات میگیرم... این روزها بهدادم داری کم کم 4 دست و پا رفتن رو به دست فراموشی میسپری...به تنهایی سرپا وایمیسی و چند قدمی میری... از کفش بدت میاد به شدت و چن وقت پیش که رفتیم آتلیه و چن تا عکس یادگاری باهم گرفتیم به زور کفشارو پات کردیم و هی نق زدی هم...عاشق ...
14 مرداد 1393