از همه جا...
سلام به همه ی دوستای گل و عزیزم که بازم با کامنتاشون منو حسابی شرمنده کردن...
ببخشید که نتونستم به موقع بیام پیشتون و غیبت منو پسری خان طولانی شد...راستیتش مدت زیادی بود که شهرستان خونه مامانم بودم و از اونجایی که تا چن وقت دیگه اونام اسباب کشی دارن مجبور شدیم یه خورده از سیسمونی پسری رو هول هولکی بخریم...خلاصه اینکه بعدشم طبق معمول نت نداشتیم و کاشف به عمل اومد که ایراد از سیستم ما بوده و بس!در همین راستا همسری لطف کردنو برا خودشون یه لب تاب خریدنو و این سیستم درب و داغون با تمام جزئیات تقدیم بنده و پسرم شد که حسابی به اینجا معتاد شدیم تا هرووقت خواستیم بیاییم اینجا و دیگه محدودیتی نداریم...
بله....جونم براتون بگه پسری در روزهای آخرینه ماه هفتم همچنان با مامان سازگاره و خداروشکر مشکل خاصی یا اذیت و آزاری نداشته برامون...البت دیگه کم کم دارم سنگین میشم و در همین راستا دکتر مهربون مولتی ویتامین هامو قطع کردنو و امر کردن قرص کلسیم بخورم...و این همسری شیطون بازم تو این قرصا با من شریک شده و دونفری داریم قرص کلسیم میخوریم ههههههههه
آزمایش روتین هفت ماهگی هم اوکی بود و فقط یه ذره کم خونی داشتم که ایشالا با خوردن دوتا قرص آهن در روز حل میشه...
راستی 14 هم عروسی عمه جان پسریه و من هم قراره با یه تیپ گردالو بجای تیپ مانکنی سابقم تو چشم همه باشم
و دیگه اینکه هشتم این ماه میریم تو ماه هشت به امید خدا... و مژده به مامان علامه کوچولو که اصرار داشت پسری 18شهریور دنیا بیاد تا با محمدباقر جان براشون جشن بگیریم...بله خانوم دکتر تاریخ ورود پسری رو یه روز عقب تر انداختن و تو جدیدترین سونو گفتن که ایشالا 18شهریور...(البته برا زایمان طبیعی)
راستی همسری شدیدن برا اومدن گل پسر احساساتی شده و کلا میخاد خودش دس بکار شه
دیگه اینکه میلاد امام زمان و به تک تک دوستای گلم تبریک میگم و امیدوارم امروز عیدی خوبی بگیرید...و اینکه الان باید برم طبق روال هرسال شیرینی پخش کنم...چون میخام اینجوری بیاد امام عصرم که زنده هستنو دارن منو میبینن باشم و البته امسال با با حضور پسرم این کار برام شیرینتر هم شده...
ببخشید زیادی حرفیدم فعلا تا بعد بای