شیرین زبانی های پاییزی
بهداد :مامان بابا أ جاست؟
من:حمومه مامان جان
بهداد ( درحالی که به سرعت به سمت حمام می رود) اینجاس؟
من:آره دیگه مامان
بهداد محکم بر در حمام می کوبد و وقتی بابا میپرسه چیه جواب میده:پشت گیدنی دایی؟؟!!(پشت گردنی داری)!!!
من
بابا
بهداد
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁🍂🍁
مدتیه گاهی که حوصله ام بکشه با بهداد یه خط درمیون قرآن و شعر تمرین میکنیم ،استقبال کرده ولی همکاری به ندرت!!!با خودم میگم لابد یاد نگرفته...
بخاطر ور رفتنش با پریز برق عصبانی میشم، میفهمه و میاد سمتمو صورتمو بوس میکنه اما میبینه بوس کارساز نیست، به فکر چاره میفته و یهو بلند بلند شروع میکنه به خوندن:بسم الا رحما یحیم ، انا أتیناک کوثر، فصل کوثر، انا شانک کوثر!!!
یعنی تو عمرم اینجور ضربه فنی نشده بودم هیچوقت!
☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔🌂☔
قبلنا از دکتر خیلی می ترسید و کلا میونه خوبی نداشت باهاشون اما چندوقت پیش که آقاجون بابای بابایی چشمشو عمل کردو اونو دیدیو من برات توضیخ دادم که چشمش اوف شده بوده و دکتر خوبش کرده ، نظرت راجع به قشر محترم دکترین تغییر کرده و تا میگیم بهداد چیکاره اس؟؟
میگی دُک دُک
🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃☁🍃
بابا رو مبل نشسته و فیلم میبینه بهداد کامیونشو بعنوان پله قرار داده و رفته کنار مبل و از بابا میخاد بغلش کنه اما بابا بهش میگه نه، بهداد یه کم ناراحت میشه یه چرخی توهال میزنه و باز همون صحنه رو تکرار میکنه و بابا بازم میگه نه، بعد خیلی قیافه جدی میگیره و رو به بابا میگه :بهداد بیه پیش بابا، بوسش کنه!!!
من و بابا
بهداد
⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧⚡💧💧⚡💧
خدایا سپاس بخاطر این میوه ی شیرین و آبدار شهریوریه زندگی ما
چقد این روزها تنهاییمان با وجود این قندعسل شلوغ و پلوغ شده است
چه لذتی دارد داشتن تو بهداد جان ....
پ.ن: بهداد در سن بیستو هفت ماهگی و تا الان تونسته سوره کوثر، صلوات و یه توپ دارم قلقلیه به اضافه شعر بارون میاد نم نم رو حفظ کنه،و هربار با یه مدل بامزه برای من و باباییش کنسرت میذاره
سومین سال پاییزیت گرم گرم بهدادم، درپناه خدای خوبی ها شاد باشی و سلامت دلبندکم
آرام جانم بهداد تا این لحظه دو سال و سه ماه و هجده روز سن دارد
مامان مریم ۲۷ آذرماه ۱۳۹۴