آرام جانم✿  بــهـــــــــداد ✿ آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
زندگیم نیکدادزندگیم نیکداد، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ღ رخ به رخ خورشید ღ

خدایاشکرت بخاطر عزیزانم

پاییزی که شیرین است

1393/9/2 22:32
نویسنده : ✍ مری
459 بازدید
اشتراک گذاری

1

ناهار خوراک لوبیا گذاشته ام... قبل از اینکه ادویه و رب بزنم؛ برای پسرک مقداری در بشقاب میریزم و می نشانمش کف آشپزخانه نزدیک خودم تا با نظارت خودم نوش کند...و  مشغول شستن ظرفهای صبحانه می شوم

بعد از چند دقیقه

بهداد : ما ما ما ... و درحالی که لباسم را می کشد از من می خواهد که بنشینم...

دستهایم را می شویم و نزدیکش دو زانو می نشینم

من: چیه ماما؟

انگشت شست و اشاره اش را به هم چسبانده و به من نشان می دهد و نزدیک دهانم می آورد میدانم چه می خواهدبوس

دهانم را باز میکنم و چشمانم را می بندم تا لذت این لحظه ی ناب را با تمام وجودم حس کنم و یکباره   طعم دانه ی لوبیای له شه لای انگشتان پسرک خنده ام را تا آسمان می برد پسرک هم سرخوش از خندادن مادر می خنددبغل

*************************************************************************

2

بابا فوتبال می بیند دربی استقلال و پرسپولیس...و من در اتاق و سیر در دنیای مجازی

پسرک یک آن غیبش می زند...و من به خیال بابا و بابا به خیال من، خیالمان جمع است که پسرک کاری نمی کند اما مگر می شود لحظه ای چشم ازش برداشت!

با دیدن دویدن بابا به سمت آشپزخانه من هم از جایم میپرم مث فیوز...

پسرک روی میز ناهار خوری !!! تعجبدقیقا آن وسط مشغول میل کردن ماکارونی است که من برای عصرانه اش تدارک دیده ام!! خسته

**************************************************************************

3

دائی جان پسرک نوحه ای از آهنگران با گوشی اش پخش می کند... ریتمش را دوست دارم " من حسینم زاده ی پیغمبرم..." پسرک آن سوتر چیزی نامفهوم زمزمه می کند و با حالتی غمگین بر سینه می کوبد بغل

**************************************************************************

4

می روم توی اتاق خواب... پسرک به دنبال من...در را می بندم که نیایید چیزی بشکند...پسرک ادای گریه در می آورد... بابا از توی هال صدایش می زند در بزن بهداد تا مامان در رو باز کنه...

بهداد در می زند

من: کیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟بغل

بهداد: " جیـــــــــزه"  محبت

من و بابا خنده

بهداد سوال

***************************************************************************

پسرک تا الان 4 عدد مروارید سفید در دهان دارد که البت تا به تا سر زده اند!!!!

آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه و 23 روز سن دارد :.

 

پسندها (4)

نظرات (4)

مامان ماتیسا
3 آذر 93 8:57
شیطون عمه ببینمت می خورمت ها
✍ مری
پاسخ
مگه من یه جا بند میشم که منو بخولین
مامان پری
3 آذر 93 12:53
عزیز دلممممممممممم دوست دارم پیشم بود مری جون یه ماچ آبدار از صورت ماهش میکردم خدا حفظش کنه کلامت خیلی دلنشین بودمری جون بهداد شیطون
✍ مری
پاسخ
قربونت عزیزم نظرلطفته دوست قدیمی با معرفت
ارام
4 آذر 93 9:12
الااااااااااااااااااااااااااااااااااهي
✍ مری
پاسخ
چه عجب!!!!!! چشم ما روشن
مامان امیرعلی
9 آذر 93 14:28
خیلی قشنگ نوشتی مرحبا به قلمت
✍ مری
پاسخ
نظرلطفته عزیزم