اندر حکایات 4 چنگولی شدن!
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
روزچهارشنبه سه نفری زدیم بیرون به مقصد دورود و چند روزی رو مهمون عمو محمد بودیم که خیلی خیلییییییی خوش گذشت از عمو محمد ممنونیم بابت همه چیز...واقعا عالی بود هم هوا هم گردشهای ما...
این عکسا برای دره اسپر هستش بقیه جاهایی که رفتیم بیشتر شبا بود که بخاطر خوب نبودن کیفیت عکساشون نذاشتمشون...
و تو هم همش درحال 4 دستو پارفتن کلی براخودت کیف کردی...دوس داشتی هش تو ماسه ها بشینی وبازی کنی!
یعنی کلافه شدیم مامان از بس مواظب بودیم سنگ و شن کنار رودخونه رو نوش جان نکنی!
این شکلی هم دعوا میکردی نمیزاشتم بری!
همش دوس داشتی تو آب بشینی!اما چون سرد بود نذاشتیم
جاتون راحته شاه پسر؟
اینم یه تیم کوهنوردی دونفره
نیمچه لبخند!
همینطور آروم نبینیدشا!!!! وبازهم 4 دست و پا
اینبار نوبت یه تکنولوژی تازه کشف شده جنابشان بود بلـــــــــــــــــــــــی " اُرگ عمو "
تذکرهای مارا کو گوش شنوا
و در آخر هم یک حمام دلچسب
این روزا با دوبرابر کردن قطره آهنت خداروشکر هم شیرخوردن و هم غذا خوردنت بهتر شده
دیگه دوس نداری لحظه ای ازم جدا بشی و به عبارتی پسرمامانی شدی!
وقتی تو اشپزخونه ام میایی و به دیوارحایلی که برای جلوگیری از ورودت به اونجا ساختیم لم میدی و منو نگاه می کنی!
جدیدن تقلید کردن و فرار کردن رو یاد گرفتی و سرتکون دادن دس دسی بوس و خیلی کارهای دیگه مونو تقلید میکنی...وقتی هم دهنت پره و من لقمه بعدیو بهت میدم سرتو تکون میدی که یعنی نمیخام!
4 دست و پا تو خونه میچرخی و اونقد اطراف بابا میپلکی تا یادش بندازی اونم 4 دست و پا دنبالت کنه و تو هم تندتند بیایی بغل من!
جدیدنا گریه بلد شدی و موقعی توجه میخوای یه کولی بازی هایی راه میندازی که واقعا دیدنیه!
عاشق هندونه،طالبی،موز،سیب،و کراکر هستی
یه تسبیح مخصوص خودت هم داری که شده ابزار بازیت!
برای خوردن مولتی ویتامین و فروس سولفات هم دیگه بدقلقی نمیکنی
دیگه تقریبا اکثر غذاهای سفره رو بهت میدم البته بدون ادویه و کم نمک و چیزای آلرژی زا...
از دندونم هنوز هیچ اثری نیست
عاشق بالا و پایین کردن از پله هایی اونم به یمن 4دستوپارفتنت
تو ماشین موقع برگشت یه خانمه پشت سربهت یه کراکر داد و تو با حرص و ولع گرفتیشو نوش جانش کردی و دیدم هی نق میزدی بعدش بهت آب دادم اما راضی نشدی بابایی بغلت کرد و تو هم رو پاهات وایسادیو باز برگشتی سمت خانومه وصدای ملچ ملوچ راه انداختیو بازم یه کراکر دیگه کاسب شدی!منو بابا اینقد خندیدیم از این حرکتت
دیگه رورئک سواری رو دوس نداری و به نحو خطرناکی خودتو ازش پیاده می کنیو با دستت میگیریشو راش میبری ههههه هنوز موفق نشدم از این صحنه عکس بگیرم!
26 خرداد هم که سومین سالروز عقد من و بابا بود...مبارکمون باشه
دوستت دارم ناز دلم جیگر طلای مامان 28 خرداد 1393
آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ تا این لحظه ، 9 ماه و 19 روز سن دارد :.
راستی عنوان وبتو عوض کردم!و از دوستان هم میخام مارو با اسم جدید بلینکن