آرام جانم✿  بــهـــــــــداد ✿ آرام جانم✿ بــهـــــــــداد ✿ ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
زندگیم نیکدادزندگیم نیکداد، تا این لحظه: 4 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

ღ رخ به رخ خورشید ღ

خدایاشکرت بخاطر عزیزانم

♡ مادرانه ♡1

1392/11/20 19:36
نویسنده : ✍ مری
598 بازدید
اشتراک گذاری

"وقتی بچه داری می شوی اجازه می دهی تکه ای از قلبت برای همیشه در بیرون از سینه ات بتپد"

نمی دانم این جمله را کجا دیدم در سالهای دور...راستش کمی برایم سخت بود باور معنای این چند واژه!!!

اما امروز با وجود پسرکی شیرین اعتراف میکنم که چیز عجیبی است فرزند....آنجا که با یک گریه ی کوچکش قلبم به درد می آید...آنجا که با صدای نفسهای عمیقش در دل شب هراسان از خواب بیدار می شوم و او را در اغوش می کشم تا بویش دلم را آرام کند... آنجا که او سرگرم اسباب بازیهایش است و من سرگرم روزگار خوشم با او...آنجا که شیره ی جانم را گوارای وجودش میکنم و از نوازش دستانش برصورتم حظ میبرم... آنجا که او میخندد باتمام وجودش و من قند در دلم آب می شود!

چیزعجیبی است فرزند! که با واژه هایی بی جان نمی توان بلندای عشق را با او توصیف کرد... این روزها چقد من خوشبخت هستم وقتی که گل پسرم هر روز دارد چیزهای بیشتری یاد می گیرد... این روزها دوست دارد موقع نوش کردن شیر مدام انگشتان فرشته گونه اش را بر لب هایم بگذارد و باصدای "خوم خوم" من که مثلا میخواهم بخورمشان قهقهه های بلند سر دهد... این روزها روی سینه پدر که می نشیند این مرد کوچک خانه، شانه های پدر میلرزند ناخودآگاه ، و من می فهمم که او نیز از همبازی شدن با بهدادمان چقدر عشق می کند... بقول خودش پسر، پدر را ضربه فنی کرده است!!!

چقدر من آرامم با تو بهدادم! و چقدر خوشبختم که پیرهن گل گلی سرخ من را عاشقانه دوست داری من این را از زُل زدنها و ساییدن دماغت به پیرهنم میفهمم!

چقد شیرینی ای شیرینترین بهانه زندگیمان... ما چقدر خوشبخت هستیم که تو را داریم...

تمام لحظات دونفره منو تو در قاب دل من ثبت شده است...چه آلبوم قشنگی من دارم از این خاطره های رنگین...و تو هر روز داری چیزهای عجیب و غریب دنیای کوچکت را خودت کشف می کنی... و چقدر عجله داری برای بزرگ شدن! چقدر هر روز دلم برای دیروزت تنگ می شود... اگرچه به قدرت  دوست داشتن مادری لحظه ای نباید شک کرد... اما من دوست ندارم تو را با هیچ کس شریک شوم با هیچکس تو از آن خودمی و بس...این است عاشقانه دوم زندگیم شیرین و دلچسب...

خدایا تا همیشه این عاشقانه ام را حافظ باش و در تمام روزگارش سایه سار خط عبورش باش

سپاس بخاطر این همه خوشبختی و سپاس برای بودن این دو تیله مشکی در صورت خندان پسرکمفرشته

 

 مامان مریم/ یک شنبه 20 بهمن 1392

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

ماتیسا جون
20 بهمن 92 16:05
به به جون چقد خوبه که مامانت خانه داره مامانی می خواد منو تهنا بزاره بره اداره
✍ مری
پاسخ
واقعن؟؟؟؟بیا بخل خودمون
سارا
20 بهمن 92 17:26
چقدر قشنگ نوشتی. چشمام پر از اشک شد همش حرف دل منم بود
✍ مری
پاسخ
مرسی عزیزم احساسات مادرانه اشتراک همه مادراست!
معصومه
20 بهمن 92 21:24
بسیار عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود عزیز
✍ مری
پاسخ
موچکـــــــــــــــــــــــــــــرم
غزاله
21 بهمن 92 1:40
خدا بهت ببخشه این شیرینی زندگیتونو و الهی تا ابد کامتون از موفقیت هاش همیشه شیرین باشه.عزیزم باور کن من واسه پسری پیام گذاشتم ولی الان که میبینم نیست یعنی چی شد؟ بهدادمو ماچ ماچی کن بعدش بفشار.
✍ مری
پاسخ
مرسی عزیزممممممممم فدات بشم میدونم که همیشه بهمون سرمیزنی الهییییی که خدا بزودی زود یه نینی ناز بهت بده و هی بفشاریش
ازاده مامان آرتین
21 بهمن 92 16:24
جونم مادر و پسر
✍ مری
پاسخ
میسیییییییی
پروانه
23 بهمن 92 19:58
سلام مریم جان قربون بهدادجونم ماشاالله یه گوله نمکه خدا واستون حفظش کنه من که میگم خدایا کی یه ماهش بشه این فسقل ما اصلا واسم وقت آزاد نمیزاره کلا درگیرشم هروقتبیکار شدم وعکسهاشو ریختم تو لب تاب عکسشو واست ایمیل میکنم
✍ مری
پاسخ
مرسی پروانهههههههههه جونممممم نظرلطفته...نگران نباش مث برق و باد میگذرههههه خیلی دوس دارم عکس پسملتو ببینم حتما برام بفرس اینم برا محمدآیین کوشولو
ثمره
25 بهمن 92 17:50
عاااااااااااااشقانه های مادروپسری پایدار
✍ مری
پاسخ
موچکرمممممممم
مامان ماتیسا
25 بهمن 92 21:55
سلام مامان بهداد من یه اهنگ رو وبلاگ داشتم و چن تا تصاویر زیبا ولی هیچکدوم نیستن به نظرت چرا؟؟؟
✍ مری
پاسخ
ما میبینمشون که حتما از مرورگرته
معصومه
26 بهمن 92 21:21
بیا گپ
✍ مری
پاسخ
مامان آینده
27 بهمن 92 16:51
ممنونم از حضورت مامان مهربون. نمیدونم چرا احساس میکنم من مادر یه دختر میشم.هر چی خدا بخواد. مامان آینده
✍ مری
پاسخ
منم مث تو بودماااا اما خب خواست خدا یه چیز دیگه بود
مامان مهراد
21 اسفند 92 21:51
همیشه عاشق باشی مامان خوب
✍ مری
پاسخ
مامان زری
7 خرداد 93 10:59
خیلی قشنگ بود مطلبت وای من این حس و حال رو با تمام وجود حس کردم واقعا ما مادرها خوش بخت هستیم گاهی اوقات من به زور هم شده فاطمه رو بیدار می کنم چون احساس می کنم خیلی دلم براش تنگ میشه و طاقت ندارم که خودش بیدار بشه
✍ مری
پاسخ
واقعا هم خوشبختیمممممم مگه خل شدی که بیدار میکنی بچه رو