♡ مادرانه ♡1
"وقتی بچه داری می شوی اجازه می دهی تکه ای از قلبت برای همیشه در بیرون از سینه ات بتپد"
نمی دانم این جمله را کجا دیدم در سالهای دور...راستش کمی برایم سخت بود باور معنای این چند واژه!!!
اما امروز با وجود پسرکی شیرین اعتراف میکنم که چیز عجیبی است فرزند....آنجا که با یک گریه ی کوچکش قلبم به درد می آید...آنجا که با صدای نفسهای عمیقش در دل شب هراسان از خواب بیدار می شوم و او را در اغوش می کشم تا بویش دلم را آرام کند... آنجا که او سرگرم اسباب بازیهایش است و من سرگرم روزگار خوشم با او...آنجا که شیره ی جانم را گوارای وجودش میکنم و از نوازش دستانش برصورتم حظ میبرم... آنجا که او میخندد باتمام وجودش و من قند در دلم آب می شود!
چیزعجیبی است فرزند! که با واژه هایی بی جان نمی توان بلندای عشق را با او توصیف کرد... این روزها چقد من خوشبخت هستم وقتی که گل پسرم هر روز دارد چیزهای بیشتری یاد می گیرد... این روزها دوست دارد موقع نوش کردن شیر مدام انگشتان فرشته گونه اش را بر لب هایم بگذارد و باصدای "خوم خوم" من که مثلا میخواهم بخورمشان قهقهه های بلند سر دهد... این روزها روی سینه پدر که می نشیند این مرد کوچک خانه، شانه های پدر میلرزند ناخودآگاه ، و من می فهمم که او نیز از همبازی شدن با بهدادمان چقدر عشق می کند... بقول خودش پسر، پدر را ضربه فنی کرده است!!!
چقدر من آرامم با تو بهدادم! و چقدر خوشبختم که پیرهن گل گلی سرخ من را عاشقانه دوست داری من این را از زُل زدنها و ساییدن دماغت به پیرهنم میفهمم!
چقد شیرینی ای شیرینترین بهانه زندگیمان... ما چقدر خوشبخت هستیم که تو را داریم...
تمام لحظات دونفره منو تو در قاب دل من ثبت شده است...چه آلبوم قشنگی من دارم از این خاطره های رنگین...و تو هر روز داری چیزهای عجیب و غریب دنیای کوچکت را خودت کشف می کنی... و چقدر عجله داری برای بزرگ شدن! چقدر هر روز دلم برای دیروزت تنگ می شود... اگرچه به قدرت دوست داشتن مادری لحظه ای نباید شک کرد... اما من دوست ندارم تو را با هیچ کس شریک شوم با هیچکس تو از آن خودمی و بس...این است عاشقانه دوم زندگیم شیرین و دلچسب...
خدایا تا همیشه این عاشقانه ام را حافظ باش و در تمام روزگارش سایه سار خط عبورش باش
سپاس بخاطر این همه خوشبختی و سپاس برای بودن این دو تیله مشکی در صورت خندان پسرکم
مامان مریم/ یک شنبه 20 بهمن 1392