شهریوری که به دلتنگی گذشت...
روزها بود روی تخت آبیش کم حرف شده بود...دیگر زیاد احساس سرما نمیکرد تا زیر پتویش گرم شود...
غریب بود...و آماده رفتن و در واپسین غروب دلتنگ هفت شهریور برای همیشه رفت...
رفت و تو بی تفاوت به رفتنش هنوزهم عکسش را نشانم می دهی و ننه صدایش میزنی!
دلتنگ شده ایم...دلتنگ شده ام برای تمام کودکی هایم که با او دفن شد...
با تمام لحظه شماریم برای 9 شهریور 1394 و بادبادک رنگی هایی که به انتخاب خودت برای تولدت خریدیم ... اما من 9 شهریور 94 درست در دومین سالگرد همان ساعتی که تو آمدی مادربزرگ مهربان و محجوبم را برای همیشه به خاک سپردم!
این تطبیق امان از دلم برده است.خیال دلبستن به دنیایی که با نفسی می آید و با نفسی می رود چه معنی می تواند داشته باشد؟!
خدایت بیامرزاد مادربزرگ مهربان و عزیزم ...دلم برایت تاهمیشه تنگ خواهد شد
هنوزهم در بهت و حیرت رفتنت هستم... کلمات از بیان دلتنگی ام قاصرند این روزها کار من اشک و اشک و اشک است فقط همین
برای شادی روح تمام درگذشتگان بالاخص مادربزرگ مهربان و داغ دیده ام ازتون میخام براش یه فاتحه بخونید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ﴿۱﴾
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾